ما که رفتیم و شکستیم پشت سر پل های پیوند

ساخت وبلاگ

دیگه خیلی چیزا برام مهم نیست

دیشب داشتم با آقای همسر حرف میزدم میگفتم الان برام تو مهمی و زندگی شخصیمون بعدش تو مهمی و زندگی شخصیمون و بازم خودتو زندگی شخصیمون و بعدترش درس و دانشگاه و موقعیت آینده شغلیم که اگر بشه یعنی در واقع اگر بتونم بهش برسم.

دیگه دست از توجه و نگران بودن برای بقیه شستم .

انقدر تو یک مدت کوتاه از دوستی آسیب دیدم که بنظرم بسه !

الان انقدر اعصاب و روانم ارومه که خدا بدونه . واسمم فرقی نداره که "اونا" فهمیدن دیگه تو دایره آدمای مهم زندگیم نیستن یا نه.

مگر برای اونا من مهم بودم ؟

12 - روایت اول...
ما را در سایت 12 - روایت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nahamgon7 بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1397 ساعت: 20:48